فلا عَبَرتْ بِي ساعةٌ لا تُعِزُّني * ولا صحِبتْني مُهجةٌ تقبلُ الظلما!
لحظهای بر من نگذشته است که باعزت نباشم و هیچ صاحبخردی با من نبوده است که ظلمپذیر باشد.
تا زمانی که نهایت تلاش تو نقد رقیب و برحذر داشتن از او باشد بدان که فرصت عمل آگاهانه را از دست دادهای؛ این یعنی گمشدهی تو مینویسد و تو حاشیه میکنی. تو گرد و غباری هستی که بر هوا خاستهای در حالی که همراهت اسب خردش را بر گنبد تاریخ میجهاند. شاید این روزها جالبترین پدیدهی سیاسی در سرزمین عرب، جنگهایی است که بر ضد اسلامگرایان شعلهور است. این جنگ دو جنبه دارد: یک جنبه حسی است و با کشتن و تبعید توسط حکام و ژنرالها انجام میشود و جنبهی دیگر تبلیغاتی که بخش بزرگی از بقایای ملیگرایی منقرض شده و سکولاریم شکستخورده و چپیهای درمانده با دغدغهی آزادی اجتماعی جدا از آزادی سیاسی آن را رهبری میکنند.
ناگزیر ارتباطی بین این طرفها وجود ندارد مگر ترس و وحشت از اسلامگرایان نه اسلام. شگفتآور نیست که شادی حمید تحلیلگر آمریکای در مرکز بروکینگز باور داشته باشد که تنها طرحی که اینها وعدهاش را میدهند دشمنی با اسلامگرایان است نه چیز دیگر و این اساس گفتمان آنان است.
این گروهها بدون درونمایهی فلسفی یا اجتماعی در جنگ با اسلامگرایان متحد شدهاند؛ اینان چهرههای سیاسی و فرهنگی درگیر و پراکندهای هستند که با داد و فریاد از اسلامگرایان برحذر میدارند بدون این که طرح جایگزینی برای جامعه ارائه دهند یا الگویی سیاسی تقدیم کنند تا دلیلی بر آمادگی آنان برای خدمت به جامعه باشد.
سکولار غمگین
با بررسی نوشتهها و موضعگیریهای مدرنیستها متوجه میشویم که بیشتر آنان با تفاوت اخلاقی و مکانی، یک ویژگی روانی مشترک دارند و آن هم افسردگی است؛ اگر چیزی بر آنان خوانده شود میرود که به افسردگی دچار شوند و اگر به سخن بزرگانشان گوش کنی گویی بر لبهی سیاهچاله ایستاده است و فریاد خرابی و ویرانی سر میدهد. اگر از نزدیک با آنان زندگی کنی میبینی که همواره غمگین هستند و به مردم و روزگار بدگمانند. در اینجا نمیخواهم با شعارهای فلسفی از رفع بدبینی به عنوان یکی از ویژگیهای عصر ماشین یا از یکی از نتایج مدرنیته و پست مدرنیسم بگویم. بلکه از مدرنیست غمگین عربی میگویم که ذات ویژهای دارد و در میان ما زندگی میکند و میخورد و مینوشد. این یک ذات منحصر به فرد است؛ مومیایی شده و خارج از تاریخ هیگل که در قالبهای معروف فلسفی و فکری و شرقی و غربی نمیگنجد. شاید مهمترین دلایل این اندوه همیشگی موارد زیر باشد:
ترس از جامعه
مدرنیست عربی از جامعهی خود ترس و هراس مزمنی دارد؛ بر اساس عادت خود فکر میکند که جامعه به او اعتماد ندارد و او را به عنوان یک فرد مؤثر و شایستهی رهبری به رسمیت نمیشناسد. او را انتخاب نمیکنند و غالبا در لحظات انتخاب آزاد به او وقعی نمینهند. به همین خاطر خود را در مقام ریاست نمیبیند جز زمانی که سوار بر تانک به میدان بیاید یا با حاکم خودکامه ائتلاف کند. با این حال بخشی از جامعه ناچار است با او کار کند. او نمیتواند خود را مثلا در جامعهی دانمارک یا موزامبیک نامزد کند؛ در این فضا، خشمگین و ناراحت مینشیند و نزدیک است از غصه دق کند تا سیاستورزی یا نوشتن را تمرین کند.
در زمانی که ملتها به آزادی دست یافتهاند، فضای عمومی اسلامگرایان و آرای مختلف و جریانهای فکری گوناگون دیده میشوند اما در حالتی که گفتمان سرکوب و زندان حاکم است، در فضای عمومی مدرنیستهای عرب و نظامیان و دلقکها و فاسدان و مرقدیها جولان میدهند و این قانونی است که به سختی از آن عدول میشود.
مدرنیست از این که جامعه با مرجعیت فکری او در تضاد باشد نگران است؛ انتخابات در فضای آزاد تنها راه برای خواندن آرای جوامع است. انتخابات راه حلی است که بین ارزشهای سیاسی اسلامی (انتخاب حاکم، عدالت بین مردم، دادن یا ندادن آزادی دینی به جامعه با احترام به هویت فرهنگی جامع) و بین رویههای فعلی جهانی برای اجرای این ارزشها ارتباط برقرار میکند. اما مدرنیست عرب این را نمیخواهد او در یک جدایی وحشتناک زندگی میکند و اندوه ناشی از آن در خلق و خوی او منعکس میشود.
او با زبان خود به آزادی و عدالت دعوت میکند اما به خاطر سیلیهایی که از صندوقهای آراء خورده است و همچنان بر گونهاش نمایان است با آن مخالفت میکند. او به خاطر خودخواهی سیاسیاش نوعی دموکراسی را میخواهد که تنها او را به صحنه آورد نه غیر از آن. به خاطر دگردیسی فرهنگی و مخالفت با ارزشهای جامعهی انتخابگر، دموکراسی را نخواهد آورد به همین خاطر مدرنیستهای عرب در کشورهای خود غالبا بر آستان ضد انقلابها سوختهاند از برادعی و حمید صباحی در مصر گرفته تا مدرنیستهای داغدار تونس و لیبی.
مدرنیستهای غمگین یک حقیقت تلخ را فهمیدهاند و آن این که گشودگی و دموکراسی به معنی دور کردن آنان از مکانهای نفوذ و به حاشیه راندنشان هستند. دموکراسی بیشتر یعنی نفوذ بیشتر اسلامگرایان (بر اساس سخن معروف نوح فریدمن متخصص آمریکایی).
در این فضا مدرنیست ناچار است با شخصیت پریشان زندگی کند؛ دعوت علنی به دموکراسی (زیرا بدون آن موجودیت او توجیه سیاسی ندارد) و مبارزه با آن در عمل و این وضعیت، عملکرد سیاسی و فرهنگی روزمرهی او را برملا میکند. این زندگی پریشان شکاف عمیقی در نفس بشری ایجاد میکند که از آن به ترس و نگرانی از جامعه و تنش همیشگی یاد میشود.
عقدهی دزد
نگرانی مدرنیست عرب و ترس او از جامعه یک علت تاریخی دیگر هم دارد و آن ارتباط او با جنایاتی است که در دوران حکومت او در بسیاری از کشورهای عربی رخ داده است؛ زیرا دزد همواره نسبت به قربانیان خود نگران و بیمناک است.
جمهور افسرانی که با سلاح بر کشورهای عربی حکمرانی کردهاند و زنان عرب را گریان و نالان راهی زندان و بازداشتگاه کردهاند، به نام چپیها و سکولارها و مدرنیستها و امثال آنها حکومت کردهاند. از عبد الناصر گرفته تا قذافی تا بورقیبه تا برسد به خانوادهی باطنی بشار و پدرش. این نظامهای مدرن در طول این مدت غیر از زندانهای تاریک و کمیتههای مردمی و اراذل و اوباش و شبیحه و زندانهای تذمر و ابو زعبل و ابو سلیم و جماعتهای هجرت و تکفیر سپس القاعده و داعش ارمغان دیگری برای ملتها نیاوردهاند. افزون بر این باید به شکستهای پیاپی در میدانهای جنگ اشاره کرد که همچنان سالنهای درس در دانشکدههای نظامی بینالمللی، آنها را نشانههای آشکاری از شکستهای استثنائی میدانند.
مدرنیست مرقدی
این حالت پریشان، مدرنیست عرب را همواره بر یک صندلی جیوهای مینشاند و باعث میشود بسیار خندهدار و شگفتانگیز رفتار کند و هر روز در برابر جامعه رسواتر شود. این امر به انزوای بیشتر میانجامد و عقدهاش را دو چندان میکند. با این که او مدرنیست است نگرانی خود را نسبت به ورود دین به حوزهی عمومی اعلام میکند اما با دینداری مرقدی در حوزهی عمومی ائتلاف میکند و با جریانهای جامیه میآمیزد. (وضعیت لیبی، عربستان، امارات و مشایح تصوف سلطانی در بسیاری از کشورها)
اگر این تفرقهی روانی شدید نبود طبیعی بود که مدرنیست دشمن تدین مرقدی و جامی باشد و بیشترین نزدیکی را به جریانهای اسلامی و مدافع ارزشهای آزادی و برابری داشته باشد. اما مدرنیست عرب نه تنها نسبت به دینداری مرقدی و خرافاتی و تفکر جامی ساکت است بلکه به لحاظ فلسفی از آنان دفاع هم میکند و به لحاظ سیاسی مخالف آنان است. در غیر این صورت چه ارتباطی بین ماتریالیست چپی و انقلابی و بین تفکر جامی که اسلام را به ایدئولوژی عبادی در سایهی قدرت تبدیل کرده است وجود دارد؟
عقدهی موجودیت مجازی
یکی از دلایل نگرانی مدرنیست عرب، فاصلهی زیادی است که بین وجود مجازی و میدانی او وجود دارد. وقتی وارد فضای مجازی میشود خود را صاحب هویت میبیند و افکاری را مطرح میکند و مدنیهای حقیقی یا خیالی با او بحث و جدل میکنند و برای خود موجودیت مادی احساس میکند تا زمانی که صفحه کلیدها با او همنوا هستند و لایکها در گوشهی رایانهی او میدرخشند تصور میکند که در فردای جامعه چیز قابل ذکری است.
اما وقتی وسایل ارتباط اجتماعی فروکش میکند و از جهان اینترنت به منزل یا دانشگاه یا محل کار باز میگردد موجودیت خود را انکار میکند و دیگر وجود واقعی ندارد. زیرا برخورداری از جایگاه اجتماعی و سیاسی در هر جامعه به آمیختن به مردم و احترام به آنان و شناخت دغدغههایشان بستگی دارد؛ باید رمز سیاسی کارگاه و محله و جامعه را بداند و از این طریق وجود مادی و رسمیت ادبی پیدا کند. موجودیت مجازی، فقط مجازی است. جامعه به چیزهایی که در فضای چت روم هستند اعتماد نمیکند.
مدرنیست وقتی وارد میدان میشود و اعتماد جامعه به اسلامگرایان را میبیند و خدمات آنان به جامعه و آشتی آنان با هویتشان را مشاهده میکند، نگرانیاش عمیقتر میشود. این اسلامگرا است که خود را به کوه و کمند میزند تا به مردم سواد خواندن بیاموزد و برای خاموش کردن آتش فتنه در جامعه مؤسساتی دایر میکند و الگوهای زندهای ارائه میدهد تا شیوههای نژادپرستی مسخ شده را تغییر دهد (مدل موریتانی)
اسلامگرا برای همه شناخته شده است مردم او را در مسجد محله، در بازار، در روستا و شهر و دانشگاه میشناسند؛ اما مدرنیست در گوشهای چمباتمه زده است و به جامعه دشنام میدهد و برخی از آنان هم به زندگی مرفه تن دادهاند.
مدرنیست میخ حاکم خودکامه است
یکی از ویژگیهای مدرنیست عربی این است که بیشتر درباری و خادم کشتی حاکم خودکامه است اگر چه خلاف آن را ادعا کند. تلاش و وقت او برای کوبیدن اسلامگرایان است تا شکشت دادن خودکامگان. نوشتههای روزانهی او در نقد اسلامگرایانی است که پشت میلههای زندان خزیدهاند نه برای رسوا کردن حاکم ستمگری که بر گردهی مردم سوار است. به خاطر انتقاد زیاد مدرنیستها از اسلامگرایان، مخاطب فکر میکند اسلامگرایان هستند که بر کشور حکومت میکنند و بیرقیب در اوج قدرت هستند. اما این دلیل دیگری است بر حقیقتی که تحلیلگران عاقل بر آن توافق دارند و آن این که در جهان عرب تنها دو گروه وجود دارند: قدرت خودکامهی غالب و اسلامگرایان اصلاحطلب که با آنها مبارزه میکنند.
به همین خاطر مدرنیستهای خردمند باید بدانند که اسلامگرایان عامل تغییر جدی هستند و اگر راست میگویند باید در راستای آزادی سیاسی و فرهنگی جامعه دست در دست اسلامگرایان بگذارند. شاید بتوان گفت روش ایمن نور و منصف مرزوقی این گونه است که زنان مدرنیست نتوانستند دموکراتیکتر از این دو بزایند.
به هر حال این اسلامگرایان بودند که توانستند به قول دکتر عزمی بشاره در مسائل فکری و سیاسی خود بازنگری کنند همچنان که بارها دست ائتلاف به سوی همگان دراز کردهاند. شاید ماههای قبل از کودتا در مصر بهترین دلیل بر این مدعا باشد. روزی که برادعی و صباحی به قصد ناکارامد کردن نخستین دموکراسی در تاریخ مصر از همکاری با دولت مرسی سرباز زدند تا پس از آن سیسی را بر سر کار آورند.

نظرات